نامه اعتراضی به امام زمان(عج)
پـاسـخهــای زیبــای مـرجع عــالیـقدر به نـــامه گـــلهمنـدانه یـــک دختــر بــه امــام زمــان علیـهالسلـام
سؤال: این نامه را به امام زمان مینویسم و چون ایشان را نیافتم جواب آن را از شما که نماینده ایشان میباشیــد میخواهــم:
مـن نمیدانـم تو کیستـی. شایـد هـم وجـود نداشتـه باشـی. تـوهّمـی باشـی یـا امّیـــدی کــه در نـاامّیـــدیهـــای مطلق، بـه آن پنـــاه میبــرم. چون اگــر بـه تـو یـقیــن داشتــم در زندگــــی حقیـــقیام جایگـــــاهی داشتــی.
ای امام عصر، ای سرور من، تو مرا از این نفرت فزاینده به در آور... من دیگر نمیتوانم به پیش بروم... من از همه چیز متنفّرم... هر چه افزونتر میدانم نفرتم فزونی مییابد... و زندگی و جامعه هم مرا به این نفرت تشویق میکند... ای امام عصر! من با جنسیّتم بسیار مشکل دارم... من دختری سرکش و گردنفرازم... و دینی که تو را به آن میشناسم مرا به عصیان میآورد. مرا به سرکشی وا میدارد. بیتعارف بگویم؟ شرمندهام ولی... نفرتم را فزون میکند. همه چیزش نه، فقط برخی چیزهایش... دین تو مانند همه ادیان و مانند همه انسانها به جنسیّت من ظلم میکند. مرا تحقیر میکند... مرا بنده درجه دو میداند.